عثمان عباسی

هرکس با وجدان خویش و بدون گرفتار شدن در پیچ و خم مباحث فلسفی، می‌تواند دریابد که انسان، موجودی مختار است و قدرت انتخاب از فروع و نشانه‌های اختیار اوست، یعنی، چون انسان دارای اختیار است، می‌تواند انتخاب کند و نفی اختیار از او به منزله نفی قدرت انتخاب از اوست. انتخاب، به بیانی ساده، گزینش و برگرفتن چیزی به همراه طرد و ترک چیزهای دیگر است. انتخاب، مرهون امور فروانی است. در تحقق آن، بسیاری نیروهای عاطفی و روانی و فکری و شخصی و اجتماعی برآدمی تأثیر می‌گذارد. از این‌رو، برای سنجش قدر و قیمت هر انتخاب، می‌توان عوامل مؤثر در آن را ارزیابی کرد تا به اعتبار یا بی‌اعتباری انتخاب، حکم کرد. از طرف دیگر، عوامل مؤثر در انتخاب، ممکن است هیچ ارزشی نداشته باشد، ولی خود منتخب، امر با ارزشی باشد. بنابراین، به طور قطع، میزان ارزش انتخاب، تنها، به میزان ارزش عوامل مؤثر در آن، بستگی ندارد.
از جمله اموری که انتخاب انسان‌ها از آن تأثیر می‌پذیرد و بر اساس آن به ارزیابی انتخاب‌ها می‌توان پرداخت، معرفت است. بر اساس کمال و نقصان معرفت، انتخاب نیز در تحقق خارجی و ارزش گذاری، کاستی و فزونی می‌پذیرد. هر چه معرفت کامل‌تر باشد، انتخاب‌‌های کامل‌تری انجام می‌شود و هرچه معرفت ناقص باشد، به همان میزان، انتخاب‌ها نیز ناقص خواهد بود.
همچنین قدر و منزلت آدمیان را بر اساس انتخاب‌‌های آنان می‌توان ارزیابی کرد و ارج واجر انتخاب آنان را برمبنای شأن و اعتبار منتخبشان تعیین کرد. بنابراین هر چه منتخب، به شئون اساسی حیات انسانی نزدیک‌تر باشد، نقش انتخاب، حساس‌تر و ظریف‌تر می‌شود، زیرا، شخصیت هرکس، در گرو انتخاب و بلکه منتخب اوست. با این بیان، پر مخاطره‌ترین و تلاطم‌انگیزترین لحظات حیات آدمی، آن هنگام است که دست به انتخابی اساسی در زندگی می‌زند. به دنبال هر انتخابی، مسئولیتی گربیان آدمی را می‌گیرد و میان آن انتخاب و این مسئولیت، ارداه و اختیار آدمی قرار دارد؛‌ یعنی، آدمی، مختار است تا پس از هر انتخاب، مسئولیت نسبت به قرار کردن با آن منتخب را بپذیرد یا نپذیرد. پس انتخاب مسئولیت‌آفرین است و آن‌جا که انتخاب تمام می‌شود، مسئولیت و تعهد آدمی در قبال منتخب شروع می‌شود.
پر واضع است که معمولاً و نه لزوماً انتخاب‌‌های مهم، مسئولیت‌های خطیر، و انتخاب‌‌های سطحی، مسئولیت‌های سبک را به دنبال دارد. وقتی آدمی امری راانتخاب می‌کند، گویی منتخب خویش را همچون پاره‌ای دور افتاده از خویش، به خود پیوند می‌دهد و یا به تعبیر دیگر، آدمی، با هر انتخابی، خود را به منتخب خویش تسلیم می‌کند. از این رو، انتخاب، همچنان که با مسئولیت عجین است، با دل‌سپردگی و تسلیم خویش به منتخب نیز آمیخته است. با توجه به تمامی اوصافی که برای انتخاب آدمیان برشمردیم، یعنی:
1- تبعیت از امور فراوان.
2- تبعیت از معرفت آدمی.
3- بستگی قدر ومنزلت انتخاب به قدر و منزلت منتخب.
4- ار تباط شخصیت فردبا انتخابهای او.
5- مسئولیت آفرینی انتخاب.
6- آزادی آدمی درپذیرش این مسئولیت.
7- نهفته بودن تسلیم وسر سپردگی در بطن هر انتخاب.
حال باید پرسید:«انسانی که دینی را انتخاب می‌کند، در چه وضعیتی قرار می‌گیرد؟» به عبارت دیگر، وقتی منتخب آدمی، دین است، هر یک از اوصاف مربوط به انتخاب، چه نقشی پیدا می‌کنند و در نسبت دین، چگونه ارزیابی و قضاوت می‌شوند؟».

انتخاب و دین
برای پاسخ به این پرسش، باید تعریفی روشن از دین ارائه داد. هر چند تعریف دقیق از دین، امری دشوار است، اما بطور اجمال ودر معنایی عام می‌توان گفت: « دین، حاصل نوعی ارتباط میان انسان و ماورای طبیعت و یا ارتباط ماورای طبیعت با انسان است. » اما دین، به معنای خاص آن، «مجموعه‌ای از هست و باید‌‌های مستند به خداوند است که از طریق قرآن و سنت برای هدایت و کمال انسان‌‌ها ظهور یافته است.»
به عبارتی دیگر،« دین، مجموعه‌‌های عملی و علمی است که از طریق قرآن و سنت، برای فلاح و رستگاری آدمی در دنیا و آخرت آمده است.» حالا با توجه به تعریف یاد شده درباره دین و اوصاف هفتگانه برشمرده شده درباره انتخاب، می‌توان گفت، هنگامی که آدمی، دینی را انتخاب می‌کند، در این انتخاب، مسائل زیر مطرح است:
1- این انتخاب، تنها، محصول کشش و تمایل فطری او به دین نیست، بلکه عناصر معقول وغیر معقول دیگری هم در سوق دادن او به انتخاب دین نقش دارد.
2- هرچه معرفت آدمی درباره خدا، عالم، آدم، طبیعت، جامعه، کامل‌تر و صحیح‌تر باشد، دینی که انتخاب می‌کند، کامل‌تر و صحیح‌تر خواهد بود و بالعکس، هر چه این معرفت، ناقص و ناصواب باشد، دین منتخب، ناقص‌تر و نادرست‌تر خواهد بود.
3- هنگامی که منتخب، دین است،اگر بخواهیم قدر و منزلت انتخاب را مشخص کنیم، به میزانی که این در هدایت وبه کمال رساندن آدمیان، مؤثر است آن انتخاب هم ارزش واعتبار دارد.
4- هر فردی بر سر سفره ی انتخاب‌‌های خود می‌نشیند. ازاین رو، آدمی، در بند انتخاب خود است وبه تناسب منتخب‌‌های خود، شخصیتش، فربهی یا رنجوری می‌یابد. پس اگر دینی در به کمال رساندن شخصیت و هویت آدمی، ادعای راستین داشته باشد، انسان با انتخاب این دین، نه تنها هویت وشخصیت خود را صیانت می‌کند، بلکه آن را در مسیر کمال وفربهی قرار می‌دهد.
5- چون انتخاب، مسئولیت آفرین است، به طور قطع، انتخاب دین نیز مسئولیت یا مسئولیت ‌‌هایی را به دنبال خواهد داشت.
6- آدمی، در قابل پذیرش وانجام دادن مسئولیت ‌‌های پدید آمده از انتخاب دین، آزاد است، اما از سوی دین، او، ملزم به پذیرش این مسئولیت ‌‌ها است. با این که دین، به معنای خاص آن، از انتخاب‌‌های حسّاس هر انسان است وبه موجب این انتخاب،مسئولیت ی خطیر برعهده آدمی گذارده می‌شود، این سئوال پیش می‌آید که « چرا اغلب دینداران، کم‌تر متوجّه چنین مسئولیت ‌‌های حسّاس وخطیری می‌شوند؟»
شاید سبب‌ آن،انتخاب دین به تقلید از نیاکان باشد؛ چون، اغلب انسان‌‌ها، در واقع انتخاب نمی‌کنند، بلکه برگزیده‌ نیاکان خود را می‌پذیرند. از این رو، نه حساسیت انتخاب دین را درک می‌کنند و نه به مسئولیت خطیری که پس از انتخاب دین متوجّه آنان می‌شود، واقف می‌گردند.
7- در درون هر انتخابی، گونه‌ای دل دادگی وسر سپردگی به منتخب، حضور داردواین تسلیم وسرسپردگی، در انتخاب دین، مضاعف است. در انتخاب هر چیزی، انسان چنین می‌انگارد که چیزی را به تسلیم خویش در می‌آورد، امّا در واقع، با هر انتخابی، آدمی، خودرا به منتخب خویش تسلیم می‌کند.پس کنُه هر انتخابی، تسلیم کردن خود به منتخب است وهر منتخب صامتی، با زبان بی‌زبانی، به انتخاب کننده‌ خویش می‌گوید:«تو تسلیم من شو وبه من دل بسپار؟»، اما آن جا که خودِمنتخَب گویا است –مانند دین- واز آدمی نوعی سر سپردگی وتسلیم را می‌طلبد، خویشتن آدمی، در برابر یک تسلیم و سر سپاری مضاعف قرار می‌گیرد.

سر سپردگی به دین
نسبت آدمی با دین _که یک رابطه‌ی سر سپردگی واطاعت است_ سر سپردگی و اطاعتی فعّالانه و عزیزانه است نه منفعلانه و ذلیلانه؛ زیرا، انسان، در مقام شناخت و پیروی از دین، مانند زمین ساکن و بی‌تحرکی نیست که منتظر باشد تا باران پر برکت و رحمت معالم و معارف دینی بر او ببارد، بلکه مانند باغبان کوشایی است که در باغ و بوستان معارف دین، به قدر توانایی خویش، گلها و ریاحین آن‌را می‌شناسد و روح و جان را به عطر دلربای آن‌‌ها نوازش و آرایش می‌دهد و کام خود را با میوه‌‌های گوناگونش، شیرین می‌کند.

انتخاب دین و دو مسئولیت حسّاس
البته، این بهره‌وری آدمی از دین، مستلزم دو نوع فعّالیت و بلکه دو نوع مسئولیت و تعهّد است که پس از انتخاب دین بر عهده‌ انسان گذارده می‌شود. به تعبیر دیگر، دو نوع فعّالیت ناشی از دو نوع مسئولیت است که پس از انتخاب دین متوجّه انسان می‌شود مسئولیت و فعّالیتی در قبال دین و مسئولیت و فعّالیتی در قبال خود. فعّالیت ومسئولیت انسان متدینِ بصیر نسبت به خود، این است که پیوسته، به زوایای وجود فردی و جمعی خویش سر بکشد تا مسائل و مصالح حیات خود را بهتر و کامل‌تر بشناسد و در مواردی که ابعاد فردی و جمعی حیاتش به راهی‌‌های دینی نیاز دارد، کامل‌تر و صحیح‌تر از آن هدایت‌‌ها بهره‌مند شود.
از طرفی دیگر، فعّالیت و مسئولیت او در قبال دین، آن است که هم دین را بشناسد و به خواص و آثار هر یک از گل‌‌های باغ دین وقوف و وصول یابد و هم آفات تفکّر دینی را بشناسد و دائماً از آن‌‌ها آفت‌زدایی کند تا بتواند به هنگام رفع نیاز‌‌های حیات فردی وجمعی خویش _که با دین مرتبط است_ از دین سالم و تفکّر راسخ دینی بهره‌ای تاّم و کامل ببرد.

دینداری یک نسبت است
دینداری، یک نسبت است واین نسبت، به دو طرف خود استوار است. دو طرف نسبت دینداری، دین وانسان است. با آفت‌زده شدن هریک از این دوطرف، اصل نسبت، خلل می‌یابد و با سبز و خرم بودن آن دو، اصل نسبت نیز صفا و نشاط می‌یابد. از آن جا که ما، با دین، از طریق، تفکّر و تأمّل در متون دینی، ارتباط فکری برقرار می‌کنیم، اگر آفتی متوجّه تفکّر دینی شود، این آفت،به نحوی،گریبان دینداری را هم می‌گیرد و با آفت‌زده شدن تفکّر دینی، اصل نسبت دینداری نیز آفت‌زده می‌شود.

نقش دارایی‌‌های وجودی انسان در شناخت دین و دینداری
می‌توانیم از سخن پیشین نیز قدری فراتر برویم و بگوییم، دینداران و غیر دینداران، تنها، از طریق تفکّر و تأمّل، با دین ودیگر موضوعات غیر دینی، ارتباط نمی‌یابند، بلکه با مجموعه دارایی‌‌های وجودی‌شان بر دین (و غیر دین) نظر می‌کنند و با دین ارتباط و نسبت برقرار می‌کنند. بنابراین، اگر آفتی گریبان تمامی یا بعضی از عناصر این مجموعه دارایی‌‌ها را بگیرد، به میزانی که این مجموعه، از آن آفت، متأثّر می‌شود وبه میزانی که این آفت، بر هر یک از عناصر –اصلی و غیر اصلی_ این مجموعه تأثیر می‌گذارد، عناصر آن مجموعه و اصل نسبت دینداری _که فرع شناخت دین است _ مورد تضعیف و تهدید قرار می‌گیرد.
دارایی‌‌های انسان _که بعضی از آن‌‌ها بربعضی دیگر به لحاظ نقششان در شناخت دین وایجاد نسبت دینداری،‌ترجیح وبرتری دارند_ عقل، ااطلاعات،دانش‌‌های مدوّن، تعلّقات خاطر، امیال، احساسات، هوی و هوس‌‌ها، ارزوها، خٌلق و خوی‌‌ها استعدادها، منش‌‌ها و...است.
البته این سلسله دارایی‌‌ها همچنان قابل افزایشند.بعضی از این دارایی‌‌ها نسبت به بعضی دیگر، از ثبات بر خوردارند وبعضی نسبت به بعضی دیگر متغیرند. بعضی از این دارایی‌‌ها نقش بیشتر و اساسی‌تری را در شناخت دین-و در اصل شناسایی هر موضوع دیگر غیر از دین_ بازی می‌کنند و بعضی دیگر نقش کمتر را ایفا میکنند، امّا در نهایت، انسان واحدی که برایند چنین مجموعه‌ای است، با دین نسبت برقرار میکند واز خرمن دین، توشه برمی‌چیند. با این بیان، انسان، اعم از دیندار و غیر دیندار، فقط با تأثیر از عقل نیست که دین یا غیر دین را می‌شناسد و یا با دین نسبت‌‌های دیگر برقرار می‌کند، بلکه دین‌شناسی دینداران_ و شناسایی موضوعات دیگر از سوی غیر دینداران _و دنیا‌شناسی و معرفت‌شناسی و...همگی، متأثّر از دارایی‌‌های وجودی و بلکه نادارایی‌‌های دینداران_ و غیر دینداران _ است.
بنابراین، بسته به این‌که مجموعه‌ی این دارایی‌‌ها، از کدام عناصر اصلی و غیر اصلی تشکیل شده باشد وچه آفتی با چه شدّت و ضعفی، گریبان‌گیر آن‌‌ها شده باشد، نوع دین‌شناسی دینداران و اصل شناسایی، حتّی در غیردینداران تفاوت می‌کند. همچنین بنابر اینکه کدام یک از عناصر این دارایی‌‌ها بر دیگر عناصر آن مسلط باشد، نوع شناخت دینداران از دین و طرق نسبت برقرارکردن آنان بات دین، تفاوت می‌کند. تعیین سهم هر یک از دارایی‌‌های انسان و میزان نقش هر یک از عناصر این دارایی‌‌ها و ناداری‌‌ها در شناخت دین ونسبت برقرار کردن با دین و بهره‌مند شدن از دین، بحث گسترده‌ای را می‌طلبد که از مجال محدود ما خارج است. از این رو، دراین جا به ذکر نکته‌ای بسنده می‌کنیم. چنان‌که حکمای پیشین ما به تکرار گفته‌اند؛ ابزار شناخت آدمیان، عقل، تجربه و قلب است. انسان‌‌های عادی، در شناخت و کسب آگاهی، از قوّه عاقله و تجربه، بیشتر از قلب بهره می‌گیرند، امّا همین عقلی که احکام موضوعات توسط او صادر می‌شود، در عین حال که نقش اساسی و اولی را در زمینه‌ی شناخت بر عهده دارد، از امور فراوانی متأثّر می‌شود و به میزان این تأثیرپذیری، حکم آن در موضوعی واحد، مختلف و متغیر می‌شود. بنابراین، عقل از اطّلاعات و دانش‌‌ها، امیال و عواطف، تعلّقات خاطر و آرزوها، رذائل و فضائل اخلاقی، خوی‌‌ها، هوی و هوس‌‌ها، بیم و امیدها، استعدادها و منش‌‌ها متأثر می‌گردد و به میزان تأثیراتش از هر یک از این‌‌ها، نوع و نحوه‌ شناسایی او نیز دگرگونی می‌پذیرد.
بنابر این لازم است اگر بخواهیم سهم نقش هر یک از دارایی‌‌های وجودی انسان را در مسیر شناخت موضوعات تعیین کنیم، باید بیش‌ترین سهم و نقش را به قوّه‌ی عاقله بدهیم و هریک از عناصری که بیش‌ترین سهم را در تقویت و تکمیل قوّه‌ عاقله ایفا می‌کند، در مرتبه‌ای بعد از عقل قرار دهیم. بنابر این لازم است با توجّه به جایگاه وموقعیتی که دارایی‌‌های وجودی انسان و نادارایی‌‌های او در شناسایی دارند، به ارزیابی هر یک از عناصر این دارایی‌‌های ونادارای‌‌ها در شناخت دین ودینداری پرداخت. با توّجه به این فرایند، می‌توان بیش از پیش، به سرّ اختلاف و تفاوت‌‌های شناخت دین و دینداری عالمان و متفکّران دینی و مؤمنان، پی برد. از مطالب گذشته، چنین معلوم گشت که هر نوع شناختی، اعم از دین‌شناسی ودنیا‌شناسی و...، تنها محصول استعداد عقلانی و تفکر و تحقیق صرف نیست.از این‌رو، اگر شناخت دو عالم و متفکّر دینی از دین، در یک زمان و مکان یا در دو تاریخ و دو مکان با هم تفاوت دارد، این تفاوت، فقط و فقط، به جهت تفاوت اطّلاعات آن دو یا به جهت کاستی یا فزونی تخصّص و دقّت و استعداد هوشی و عقلانی آنان نیست، بلکه تفاوت دارایی‌‌ها و ناداریی‌‌های آن دو است که موجب اختلافشان در دین‌شناسی و دینداری‌شان گشته است.